جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    تاريخ و سيره / مظهر حق / فصل چهارم: فضايل اميرالمومنين عليه السلام
    مراتب شجاعت

    مطلبي که تذکّر آن لازم است، اين‌که شجاعت سه مرتبه دارد و در هر سه مرتبه، رتبه‌ي اوّل متعلّق به اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» بود.

    مرتبه‌ي اوّل شجاعت همين است که عموم مردم از کلمه‌ي «شجاعت» مي‌فهمند. اين که پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم»محافظي دارد که بيست و سه سال با جان و دل از او محافظت کرده و از احدي نترسيده است و همه‌ي دشمنان از او مي‌ترسيدند. در تاريخ مي‌خوانيم وقتي کار پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» در مکّه بالا گرفت، سران کفر براي مقابله با خطري که احساس مي‌کردند، جلسه گرفتند. اوّلين کاري که قرار شد انجام بدهند، اين بود که اراذل و اوباش مکّه را مأمور کردند تا همه جا مزاحم او شوند و نگذارند به فعاليت تبليغي خود ادامه دهد. و اين افراد همه جا مزاحم بودند، حتّي سنگ به پاي مبارک حضرت مي‌زدند. تنها زماني که جرأت نمي‌کردند به پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» نزديک شوند، آن موقعي بود که اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» همراه ايشان بود. تا چشمشان به علي«سلام الله علیه» مي‌افتاد، پا به فرار مي‌گذاشتند.

    در سه سال اقامت مسلمانان در شعب ابوطالب[1]که از شدت گرسنگي، انتظار مرگ را مي‌کشيدند و اميدي به زندگي نداشتند[2]، با اين که مشرکين هر گونه کمک به مسلمانان را ممنوع کرده بودند، اين علي«سلام الله علیه» بود که بدون ترس براي مسلمانان مختصري غذا تهيّه مي‌کرد[3].

    در مدينه هم وضع به همين صورت بود. هشتاد و چهار جنگ در اين دوره براي مسلمانان اتّفاق افتاد که اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» به جز جنگ تبوک، در بقيّه‌ي جنگ‌ها شرکت فعال داشت و عمده‌ي پيروزي‌هاي مسلمانان مرهون شجاعت ايشان بود. در جنگ تبوک هم که اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» شرکت نکرد، به اين دليل بود که زماني که پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» خواستند با رومي‌ها جهاد کنند، منافقين و توطئه‌گران قصد براندازي حکومت اسلامي را داشتند. منتظر بودند که پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» و ساير مسلمانان از مدينه خارج شوند و نقشه‌ي خود را عملي کنند. پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» هم براي مقابله با اين توطئه، اميرالمؤمنين«صلی الله علیه و آله و سلم» را به جاي خود در مدينه باقي گذاشتند و ايشان يک تنه در مقابل منافقين ايستادند. اين يک معنا از شجاعت.

    معناي دوّم شجاعت که بالاتر از معناي اوّل است، تسلط بر هوي و هوس و نفس امّاره است. پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» مي‌فرمايند:

    أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاه[4]

    شجاع ترين مردم کسي است که بر هواي نفس خود پيروز شود.

    و مسلّماً اين مرتبه از شجاعت بسيار بالاتر از مرتبه‌ي اوّل است. لذا مشهور است که پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» گروهي را براي جنگ فرستادند. زماني که بازگشتند، خطاب به آنان فرمودند:

    مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ

    آفرين بر قومي که جهاد اصغر را انجام دادند، امّا هنوز جهاد اکبر باقي مانده است.

    اصحاب پرسيدند: جهاد اکبر ديگر چيست؟

    فرمودند:

    جِهَادُ النَّفْسِ[5]

    و اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» در اين مرتبه از شجاعت هم بي‌نظير بود. يک نمونه‌اش روايتي است که قبلاً هم خواندم که مي‌فرمايند:

    وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ[6]

    به خدا، اگر هفت اقليم را با آن چه زير آسمان‌هاست به من دهند تا خدا را نافرماني کنم و پوست جوي را از مورچه‌اي به ناروا بربايم، چنين نخواهم کرد.

    ما بايد از اين روش و منش اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» الگو بگيريم و حداقل يک قدم به جلو بر داريم. اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» در جاي ديگر مي‌فرمايند: شما نمي‌توانيد مثل من باشيد، امّا

    أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ[7]

    با تقوا و تلاش و پاک‌دامني و درستي به من کمک کنيد.

    نمونه‌هاي اين مرتبه از شجاعت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»در تاريخ زياد است. زني است به نام «سوده‌ي همدانيه». پس از شهادت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» بر معاويه وارد شد. معاويه به سبب كنايه‌هايش بر او در ايّام جنگ صفين شروع به سرزنش اين زن كرد. سپس به سوده گفت: خواسته‌ي‌ تو چيست؟

    سوده گفت: خداوند از تو درباره‌ي امور مسلمانان و آن چه به تو واگذار کرده، سؤال خواهد کرد. هميشه از طرف تو كسي نزد ما مي‌آيد كه ما را مانند خوشه‌ي گندم، درو مي‌كند، و چون اسپند مي‌كوبد و خوار مي‌كند و مرگ را به ما مي‌چشانَد. «بُسر بن ارطاة» به سوي ما آمده، مردان ما را كشته و ثروت‌هاي ما را گرفته است. اگر او را عزل كني، تو را سپاس گوييم؛ وگرنه، شکايتت را به خداوند مي‌بريم.

    معاويه گفت: مرا تهديد مي‌كني؟! تصميم گرفته‌ام تو را بر شتر سركش سوار كنم و به سوي بُسر برگردانم تا فرمانش را درباره‌ي تو اجرا کند.

    سوده در جواب معاويه گفت:

    صـلّي الإلـه علي جسم تضمّنه        قـبر فأصبح فيه العدل مدفونا

    قد حالف الحقّ لا يبغي به بدلا        فصار بالحقّ و الإيمان مقرونا[8]

    معاويه پرسيد: منظورت چه کسي است؟

    سوده گفت: اميرمؤمنان علي بن ابي طالب«سلام الله علیه». نزد او آمدم تا درباره‌ي مردي كه او را سرپرست گرفتن ماليات‌ها كرده بوده و ستم كرده بود، صحبت كنم. او را در حالي ديدم كه قصد نماز خواندن داشت. وقتي مرا ديد، ايستاد و با روي گشاده به سوي من آمد و گفت: خواسته‌اي داري؟

    گفتم: بله؛ و جريان را به او گفتم.

    به گريه افتاد و گفت: خداوندا! تو گواهي كه من به آن‌ها فرمان ستم‌گري بر بندگانت و رها كردن حقوق تو را ندادم. آن گاه از جيب خود، قطعه‌اي چرم در آورد و در آن چنين نوشت:

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ جَآءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ وَلاَتَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَآءَهُمْ وَلاَتُفْسِدُوا فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ[9]

    هنگامي كه نامه‌ام را خواندي، كارهايي را كه در دست توست، سامان ده تا كسي را روانه كنيم از تو باز پس گيرد. والسلام.

    آن گاه اين نامه را به من داد و آن را آوردم و به فرماندارش سپردم و او بركنار شد.

    معاويه هم تا اين قضيّه را شنيد، گفت: آن چه مي‌خواهد برايش بنويسيد[10]

    اين هم معنا و مرتبه دوّم شجاعت.

    امّا بالاتر از اين معناي سوّم شجاعت است که انسان در جزر و مد روزگار خودش را نبازد. عموم انسان‌ها اين طور نيستند. قرآن کريم مي‌فرمايد:

    «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً ! إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ! وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً ! إِلاَّ الْمُصَلِّينَ[11]

    به يقين انسان حريص و کم طاقت آفريده شده است. هنگامي که بدي به او برسد، بي‌تابي مي‌کند و هنگامي که خوبي به او برسد، مانع ديگران مي‌شود و بخل مي‌ورزد، به جز نماز گزاران.

    انسان معمولاً اين چنين است. اگر دنيا به او رو کند، طغيان مي‌کند[12]. بر عکس، اگر دنيا به او پشت کند، شروع مي‌کند به جزع و فزع و گلايه، حتّي از خدا. اما کم‌اند افرادي که اگر رياستي پيدا کردند، آن را در خدمت دين قرار دهند. اگر هم خانه نشين شدند، باز از همان براي دين استفاده کنند. اگر فقير شدند، عفت نفس خود را از دست ندهند. اگر هم ثروتمند شدند، تواضع در مقابل ديگران را فراموش نکنند.

    مصداق کامل اين معنا، اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»بود. بيست و پنج سال خانه نشين شد، آن هم چه جور خانه نشيني. به اندازه‌اي سخت بود که خود حضرت مي‌فرمايند:

    فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا[13]

    صبر کردم در حالي که خار در ديده و استخوان در گلو داشتم.

    با چنين وضعيتي باز هم صبر مي‌کند، براي حفظ دين خدا. به همسرش اهانت مي‌شود، امّا صبر مي‌کند. در همان دوران هم بي‌کار نمي‌نشيند؛ شروع مي‌کند به کشاورزي، چاه کني و کمک به ضعفا و بي‌چارگان؛ کاري که از نظر اسلام مانند جهاد است:

    الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّه[14]

    بعد از بيست و پنج سال هم که مردم براي بيعت آن چنان به او رو مي‌کنند که نزديک است فرزندان آن حضرت، زير دست و پا له شوند[15]، باز هم در شخصت علي«سلام الله علیه» هيچ تفاوتي ايجاد نمي‌کند.

    ابن عباس علي«سلام الله علیه» را در همان دوره‌اي که حاکم دو ثلث جهان است، مي‌بيند که مشغول وصله زدن کفش خودش است. در همان حال از ابن عباس مي‌پرسد: ارزش اين کفش چقدر است؟

    پاسخ مي‌دهد: ارزشي ندارد.

    امام«سلام الله علیه» مي‌فرمايند:

    وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا[16]

    به خدا، اين را از حکومت شما دوست‌تر دارم مگر آن که حقي را بر پا سازم يا باطلي را بر اندازم.

    از نظر علي«سلام الله علیه»، حکومت و مال و .... وقتي ارزش دارد که در خدمت حق باشد و گرنه هيچ ارزشي ندارد.

     

    پی نوشت ها:

    [1]. اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» در نامه‌اي به معاويه در مورد آن روزها چنين مي‌نويسند:

    وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعِرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ وَ كَتَبُوا عَلَيْنَا بَيْنَهُمْ كِتَاباً لَا يُؤَاكِلُونَنَا وَ لَا يُشَارِبُونَنَا وَ لَا يُنَاكِحُونَنَا وَ لَا يُبَايِعُونَنَا وَ لَا نَأْمَنُ فِيهِمْ حَتَّى نَدْفَعَ إِلَيْهِمْ مُحَمَّداً- فَيَقْتُلُوهُ وَ يُمَثِّلُوا بِهِ فَلَمْ نَكُنْ نَأْمَنُ فِيهِمْ إِلَّا مِنْ مَوْسِمٍ إِلَى مَوْسِمٍ فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَى مَنْعِهِ وَ الذَّبَّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَ الرَّمْيَاءَ مِنْ وَرَاءِ جَمْرَتِهِ وَ الْقِيَامَ بِأَسْيَافِنَا دُونَهُ فِي سَاعَاتِ الْخَوْفِ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَار (وقعة صفين، ص 89)

    و ما را بر رفتن بر کوهساري سخت و ناهموار ناگزير کردند و آتش جنگ را بر ضدّ E Fما افروختند و ميان خود پيماني نوشتند که با ما نخورند و نياشامند و با ما ازدواج و خريد و فروش نکنند و امانمان ندهند مگر آن که پيامبر را به آنان بسپاريم تا او را بکشند و ما از ايشان جز از موسم حجي تا موسم ديگر امان نداشتيم (و امان فقط منحصر به ايّام حجّ بود)، پس خداوند ما را برحمايت از او و دفاع از حريم و نگه‌داشت حرمت او و نگهباني از او، با شمشيرهاي خود در تمام ساعات هولناک شبانه روز مصمم داشت.

    [2]. اشاره به سخن اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»:

    فَكَانُوا يَتَوَقَّعُونَ المْوَْتَ جُوعاً صَبَاحاًَ وَ مَسَاءً لَا يَرَوْنَ وَجْهاً وَ لَا فَرَجاً قَدِ اضْمَحَلَّ عَزْمُهُمْ وَ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُم. (شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 253)

    [3]. همان، ص 253.

    [4]. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 395.

    [5]. الکافي، ج 5، ص 12.

    [6]. نهج البلاغة، خطبه‌ی 224، ص 347.

    [7]. همان، نامه‌ی 45، ص 417.

    [8]. درود خداوند بر بدني كه قبر، او را در برگرفت و عدالت در آن قبر، دفن شد. او با حقيقت، هم قسم شد و چيزي را جايگزين آن نمي‌كرد. او با ايمان و حقيقت، همراه بود.

    [9]. به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان! در حقيقت، شما را از جانب پروردگارتان بُرهاني روشن آمده است. پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد، و اموال مردم را كم مدهيد و در زمين، پس از اصلاح آن، فساد مكنيد. اين براي شما بهتر است، اگر مؤمنيد. (اعراف / 85)

    [10]. العقد الفريد، ج 1، ص 344.

    [11]. معارج / 19 ـ 22.

    [12].«إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ ! أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»؛ به يقين انسان طغيان می‌کند، از اين که خود را بی‌نياز ببيند. (علق / 6 و 7)

    [13]. نهج البلاغة، خطبه‌ی 3، ص 48.

    [14]. الکافي، ج 5، ص 88؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 168.

    [15]. [1]. فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَم (نهج‌البلاغة، خطبه ‌3، ص 49)

    و ناگهان ديدم مردم از هر سوى، روى به من نهادند، و چون يال كفتار پس و پشت هم ايستادند، چندان كه حسن و حسين فشرده گشتند و دو پهلويم آزرده. به گرد من فراهم آمدند چون گله‌ي گوسفند سر نهاده به هم.

    [16]. همان، خطبه‌ی 33، ص 76.

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365